بنام خدا
..
تماس بی سیم -حسن باقری-از قرار گاه- عملیاتی نصر- با
مر کز پیام فر ماندهی -قرار گاه فرعی نصر 3-ساعت تماس:
2بامداد جمعه 17 ار دیبهــــــــــشت 1361ه.ش
حسن باقری:احمد،حســن!
حاج همت:حسن جان،همت هستم ،بفر ما!
حسن باقری:احمد اونجاست؟
حاج همت:رفته سری به بچه های چراغی سر اون پیچ(نقطه رهایی گر دان های عمار، مالک، مسلم،حمزه وحبیب در پیچ ایستگاه حسینیه برای یــــــورش به سمت کانال آب گرمدشت)بزنه .حالا شما بفر ما.
حسن باقری:همت جان ،ببین،شما این را به آقای (شهبازی) هم بگو الان این گوش (پست شنود خـودی)
ما شنیده یکی از اون خر چنگ گنده ها( تیپ زرهی دشمن)،یکی از اونا ،لو نه اش (مقر فر ماند هی اش)داره هوار می زنه!به گمانم بچه هاتون خیلی بهش نز دیک شدند،چون می گه وضع ام خرابه.بهش گفتم فانوس( منور) قر مز بنداز هوا ،واسه ات کمک بفرستیم .حالا بابا گند ه هاشون (فر ماندهان این مقر تیپ زرهی دشمن) دارن جیلیز ویلیز می کنند. مفهومه!
حاج همت:بله حسن جان،بله،مفهوم شد.
حسن باقری:بگو به اون بچه های بالا( سه گر دان عمل کننده انصار ،مقداد وابوذر بر روی دژهای مـــرزی در عمق 13 کیلو متری غرب جاده آسفالت اهواز -خرمشهر) بسپره هر جا فانوس قر مز دیدند ،برن سر وقتش.
حاج همت:چشم،چشم حسن جان ،می گیم برن پدر این پدر سو خته ها رو در بیارن .شما دیگه کاری نداری؟
حسن باقری:نه دیگه ،خدا موفق تون بکنه انشاالله الله.